تصور فلسفه اروپايي از واقعيت، جايي براي فضايي واقعي ليكن غير مادي باقي نگذاشته است، اما هنرتمدنهاي ديني و مخصوصاَ هنر ايراني با يك چنين فضايي سروكار دارد.عالم خيال در نظر اين متفكران، عالمي‌است روحانيكه از جهت اتصاف به محسوسات شبيه عالم جسماني و از جهت نورانيت شبيه عالم بالاست. از اين رو جهت آن را به «عالم مثالي» تعبير كرده اند وصور محسوس در اين عالم را در سايه‌هاي صور مثالي دانسته اند.

 

هنرمند با تخيل ابداعي و صورت خيالي و اشارات ورموز، آن نسبت حضوري را كه با حق و حقيقت دارد و مظهر آن قرار گرفته بيان و محاكات مي‌كند و به عبارتي نسبت ميان خويش و عالم وآدم و مبدا عالم وآدم را متمثل مي‌كند. اگر اين حقيقت و مبدا، خدا و فرشتگان و عالم غيب باشد، هنرمند از صورت خيالي تعالي پيدا مي‌كند و مي‌تواند كنده شود و به ساحت متعالي عالم قدس قدم بگذارد. در اين مقام هنرمند صورت خيالي اش مكاشفه و مشاهده شاهد غيبي است و اين مقام هنرمند اصيل ديني و حكيم انسي است. حكيم انسي وهنرمند ديني كسي است كه با ساحات نوراني روح انساني ومرتبه ملكي و عالي حيات انساني سر و كار پيدا مي‌كند، در حقيقت هنر چنين هنرمندي، هنر روحاني است. هنري كه با عالم روحاني اتصال پيدا مي‌كند.

 

 

 

اگر در تصوير فضا اتصال وپيوستگي بين اين دو نوع فضا، يعني فضاي عادي وفضاي عالم ملكوت كه آن هم عالمي‌است واقعي و ليكن غير مادي، وجود داشته باشد، نمودار ساختن بعد متعالي فضاي دروني غير ممكن مي‌گردد وديگر نمي‌توان توسط همين آب و رنگ و شكل و صورت كه در دست نقاش است انسان را از فضايي عادي به بعدي متعالي و فضايي ملكوتي ارشاد كرد.

 

مينياتور ايراني نيز مبتني بر تقسيم بندي منفصل فضاي دوبعدي تصوير است، زيرا به نحوي مي‌توان هر افقي از فضاي دو بعدي مينياتور را مظهر  مرتبه اي از وجود و نيز از جهتي  ديگر مرتبه اي از عقل و آگاهي دانست.حتي درآن مينياتورهايي كه فضا يكنواخت و منفصل است، نماي مينياتور كاملاَ با خصلت دوبعدي خود از فضاي طبيعي سه بعدي اطرافش متمايز شده است و بنابراين فضا، خود نمودار فضاي عالم ديگري است كه ارتباط با نوعي آگاهي عادي بشري دارد.

 

قوانين علم مناظر كه در مينياتور ايراني از آن پيروي شده است قبل از اينكه نفوذ هنررنسانس ونيز عوامل داخلي باعث انحطاط آن شود ، همان قوانين علم مناظر طبيعي است كه اصول و قواعد آن را اقليدس و پس از آن رياضيدانان اسلامي‌مانند الهيثم بصري و كمال الدين فارسي تدوين كردند. مينياتور ايراني در دوران طلايي خود همواره تابع اين قوانين باقي ماند و از اصول اين علم پيروي كرد و برطبق يك نوع واقع بيني كه از خصوصيات دين اسلام است و نيز هنر اسلامي‌، هيچگاه نكوشيد به طبيعت دو بعدي سطح كاغذ خيانت كرده و به طريقي آن را سه بعدي نمايان سازد ، چنانكه با بكاربردن قواعد علم مناظر مصنوعي (Persepective artficials) در مقابل هندسه اقليدسي (Persepectivenatural) هنر دوره رنسانس و دوران انحطاط هنر مينياتور ايراني سطح دو بعدي كاغذ را سه بعدي مي‌نماياند.

 

نقاشي اسلامي‌به ابهام نمي‌پردازد و از قواعد مناظر و مرايا كه نمايش دهنده عمق و نسبت است پيروي نمي‌كند ، همچنانكه به كاربرد سايه و روشنها نيز نمي‌پردازد.  پيروي نكردن نقاشان مسلمان از اصول و قواعد مناظر و مرايا ، از روي عمدبوده است زيرا جز درموارد تصاوير كتب علمي‌مانند كتاب « الاديه المفرده » از ديوسكوريدوس ، يا كتاب البيطره ( دامپزشكي ) اعتقادي به واقع گرايي در نقاشي نداشته اند .

اين در موردي است كه نقاشي منقول از يك اصل بوده است ، اما درمورد نقل از يك اصل ، نقاشان مسلمان به دگرگونه سازي متوسل مي‌شدند .به هر تقدير جلوه گاه حقيقت در هنر، همچون تفكر اسلامي، عالم غيب و حق است، به عبارت ديگر. حقيقت ازعلم غيب براي هنرمند متجلي است و به همين جهت، هنر اسلامي‌را عاري از خاصيت مادي طبيعت مي‌كند.با پيروي كامل ازمفهوم منفصل و گسسته از فضا، مينياتور ايراني توانست سطح دوبعدي مينياتور را مبدل به تصويري ازمراتب وجود سازد و موفق شد بيننده را از افق حيات عادي و وجود مادي و وجدان روزانه خود به مرتبه اي عالي تر از وجود و آگاهي ارتقا دهد و او را متوجه جهاني سازد، مافوق اين جهان جسماني ، لكن داراي زمان و مكان و رنگها و اشكال خاص خود، جهاني كه در آن حوادث رخ مي‌دهد لكن نه به شكلي مادي. همين جهان است كه حكماي اسلامي‌و مخصوصا ايراني آن را عالم خيال و مثال يا علام صور معلقه خوانده اند.

 

دكتر هانري كربن

دكتر هانري كربن مي‌گويد :

« وقتي بخواهيم ، جهاني را با چشمه هاي زاينده و گياهان و ابرها و عوامل ديگرش ، كه داراي نيروهاي شگرف و انوار مقدس است ،‌ نقاشي نماييم ،‌ اين چنين جهاني نخواهد توانست به شيوه نقاشي تصويري طبيعت ساز  نمايش داده شود بلكه در اين زمينه به سراغ هنري مي‌رويم كه از هر جهت با دنياي نمادها سر و كار داشته باشد ، يا به عبارت ديگر لازمست چنين مناظري را با توسل به شيوه‌هاي سمبيلك ( symbolique ) بنگاريم .

 

همانند مظاهر زميني خلقت به هنگامي‌كه « منظره خورنق » به وسيله روان آدمي‌به پندار آيد ، اين توجه از زمين خاكي ، سرزميني آسماني مي‌آفريند كه مظهري از منظره بهشت به شمار مي‌آيد.از اين جهت لازم خواهد بود . در اينگونه نقاشيها ، تمامي‌عوامل مقدس اين تجلي ، گردآوري شود و در قالب نمادهاي پاك و خالص به صورت طبيعتي نو آفريده ، نگاشته شود .

اما قوه تخيل كه به منزله آينه عالم ملك و ملكوت و جمع اين دو است ،‌ اگر با عالم ملكوت خود را مواجه ببيند، بي‌واسطه آن را منعكس مي‌كند و اگر با عالم ملك تماس پيدا كند ،‌ به واسطه حس ، تعلق خاص با آن پيدا مي‌كند كه صور خيالي ملكي مظهر اين تعلقند.

بنابراين اگر انسان قطع تعلق از عالم مثال و ملكوت پيدا كرد ، خيال او آينه عالم ملك خواهد شد . هنرمند با اين خيال ديگر ملك را از منظر ملكوت نمي‌بيند.

حال آنكه صورت خيالي هنرمند  اصيل و ديني به عالم ملكوت تعلق پيدا مي‌كند و زمان و مكاني كه براي او در پرده خيال منقش است و سپس در نقاشي يا معماري و شعر ابداع مي‌شود در حقيقت محاكات زمان و مكان ملكوتي مي‌شود، او ملك را نيز از منظر ملكوت و در پرتو آن مشاهده مي‌كند.

 

 

نگرش به انسان و طبيعت در نگارگري ايراني:

نقاشي ايراني يا مينياتور ، تجسم و خلق هر چه بيشتر زيبايي هاي است كه در خيال روشن هنرمند نقش مي‌بندد.هنرمند مينياتور عصاره لطف و زيبايي آنچه را كه در طبيعت مي‌بيند و احساس مي‌كند به ياري اصول بسيار دقيق و حساس و ويژه اين هنر مجسم مي‌كند .حركات خطوط و تلألو رنگها و آزادي عمل و دامنه وسيع خيال ، اين امكان را به هنرمند مي‌دهد تا در بوجود آوردن زيبايي ها و بيان احساس به دلخواه خود با توجه به مهارت و قدرتي كه در نتيجه سالها تمرين و كوشش در گنجينه انديشه و فكر و پنجه هاي او بوجود آمده اثر گيرا و شكوهمند بوجود آورد.

 

 

سفارش نقاشی چهره