ولنتاین یا اسپندارمذگان

چند سالی است حوالی26 بهمن ماه (14 فوریه) که می شود هیاهو و هیجان را در خیابان ها می بینیم. مغازه های کالاها کادوئی لوکس و فانتزی غلغله می شود. همه جا نام Valentine به گوش می خورد. از هر بچه مدرسه ای که درباره والنتاین پرسش کنی می داند که “در سده سوم میلادی که برابر می شود با آغاز امپراطوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است بنام کلودیوس دوم. کلودیوس باورهای شگفتی داشته است از آن میان اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد. از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن می کند.کلودیوس به قدری سنگدل وفرمانش به اندازه ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت.ولی کشیشی به نام والنتیوس(والنتاین)،مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می کرد.کلودیوس دوم از این جریان خبردار می شود و دستور می دهد که والنتاین را به زندان بیندازند. والنتاین در زندان عاشق دختر زندانبان می شود .سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق،با قلبی عاشق اعدام می شود…بنابراین او را به نام فدایی وشهید راه عشق می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شود برای عشق!”. ولی کمتر کسی است که بداند در ایران باستان، نه چون رومیان از سه سده پس از میلاد ، که از بیست سده پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است!.

اسپندارمذگان

نغز است بدانید که این روز در سالنامه جدید ایرانی دقیقا مصادف است با 29 بهمن، یعنی تنها 3 روز پس از والنتاین فرنگی! این روز “سپندار مذگان” یا “اسفندار مذگان” نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن این روز به نام “روز عشق” بدین گونه بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می کردند و افزون بر اینکه ماه ها نام داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. برای نمونه روز نخست “روز اهورا مزدا”، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی “بهترین راستی و پاکی” که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی “شاهی و فرمانروایی آرمانی” که ویژه خداوند است و روز پنجم “سپندار مذ” بوده است. سپندار مذ فرنام (لقب) ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، فروتنی و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. از این روی در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق می پنداشتند. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده است که در همان روز که نامش با نام ماه همزمان می شد، جشنی ترتیب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. برای نمونه شانزدهمین روز هر ماه مهر نام داشت و که در ماه مهر، “مهرگان” فرنام می گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ یا اسفندار مذ نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همین عنوان می گرفتند.سپندار مذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها فرمانبرداری می کردند.

اسپندارمذگان

 

مردم ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به فراخور(مناسبت) های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، روش زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و رویهمرفته جهان بینی ایرانیان باستان است. از آنجایی که ما با فرهنگ باستانی خود ناآشناییم شکوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است. نقطه مقابل مردم ما آمریکاییها هستند که به خود جهان بینی دچار می باشند. آنها جهان را تنها از دیدگاه و زاویه ویژه خود نگاه می کنند. مردمانی که چنین دیدگاهی دارند، متوجه نمی شوند که مردم های دیگر شیوه های زندگی و فرهنگ های متفاوتی دارند. آمریکاییها بشدت تیره پرستند و خود را محور جهان می دانند. آنها بر این باورند که عادات، رسوم و ارزش های فرهنگی شان برتر از دیگران است. این موضوع در بررسی عملکرد آنان بخوبی مشهود است. برای نمونه در حالی که این روزها مردم کشورهای گوناگون جهان بیشتر به سه، چهار زبان چیره می باشند، آمریکاییها کم وبیش تنها به یک زبان سخن می گویند. همچنین مصرانه در پی گسترش دادن جشن ها و سنت های ویژه فرهنگ خود هستند..

 “اطلاع داشتن از فرهنگ های دیگر ملل” و “مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها” دو زمینه کاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم دیگران، بی اینکه ریشه در خاک، در فرهنگ و تاریخ ما داشته باشد، اگر هم به جایی برسیم، جایی ست که دیگران پیش از ما رسیده اند و جا خوش کرده اند!

برای اینکه ملتی در تفکر عقیم شود، باید هویت فرهنگی تاریخی را از او گرفت. فرهنگ مهم ترین عامل در حیات، رشد، بالندگی یا نابودی ملت ها است. هویت هر ملتی در تاریخ آن نهاده شده است. اقوامی که در تاریخ از جایگاه شامخی برخوردارند، کسانی هستند که توانسته اند به شیوه مؤثرتری خود، فرهنگ و افسانه های باستانی خود را شناسایی کنند و زندگی خود را تا بلندی یک افسانه بالا برند. آنچه برای معاصرین و آیندگان دارای اهمیت است، شماره کسان یک ملت و شمار سربازانی که در جنگ کشته شده اند نیست؛ بلکه ارزشی است که آن مردم در زرادخانه فرهنگی آدمی دارد.شاید هنوز دیر نشده باشد که روز عشق را از 26 بهمن (Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ایرانیان باستان) منتقل کنیم.وقتی به آغاز و چگونگی وقوعش فکر می کنم، بنظرم همه چیز گیج و پیچیده می آید! ولی آنسان که پیداست این گیجی چندان هم شگفت ودور از انتظار نیست،چون عبارت “ضربه فرهنگی” را چنین تعریف کرده اند: “تغییراتی در فرهنگ که مایه به وجود آمدن گیجی، سردرگمی و هیجان می شود.”

اسپندارمذگان

این ضربه چنان نرم و آهسته بر پیکر مردم ما فرود آمد که جز گیجی و بی هویتی پی آمد آن چیزی نفهمیدیم! شاید کسان فراوانی را ببینید که واژه های Hi و Hello را با گویش غلیظ Americanاش تلفظ می کنند. ولی شمار کسانیکه از واژه درود بهره می برند، بسیار نادر است!همینگونه واژه Thanks بیش از سپاسگزارم و Good bye بسیار آسان تر از «بدرود» در دهان ها می چرخد. ما حتی به این هم بسنده نکرده ایم!این روزها مردم برگزاری جشن ها و مناسبت های بیگانه را نشانه تجدد، شهریگری و تفاخر می دانند.سفره هفت سین نمی چینند، ولی در آراستن درخت کریسمس کوشش می ورزند!جشن شب یلدا که به بهانه بلند شدن روز، برای شکرگزاری از برکات و نعمات خداوندی برگزار می شده است را نمی شناسند، ولی همراه و همزمان با بیگانگان روز شکرگزاری برپا می کنند!

همه چیز را درباره Valentine و فلسفه نامگذاریش می دانند، ولی حتی نام “سپندار مذگان” به گوششان نخورده است.
شاید هنوز دیر نشده باشد که روز عشق را از 26 بهمن (Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ایرانیان باستان) منتقل کنیم.

 

با سلام و احترام خواهشمند است جهت طراحی چهره از روی عکس کلیک کنید.